آسمانه ایران کهن The Heaven of Ancient Iran

پژوهشهای ایران باستان و زبانهای کهن On the ancient Persians civilization and old Iranian languages

آسمانه ایران کهن The Heaven of Ancient Iran

پژوهشهای ایران باستان و زبانهای کهن On the ancient Persians civilization and old Iranian languages

بیستون: سنگنبشته داریوش بزرگ- بخش سوم

گرچه اینبار من نتوانستم از پلکان فلزی بالا بروم و سنگنبشته داریوش را از نزدیک ببینم اما از همان پایین دیواره دیدن سنگنبشته بسیار زیبا و دلچسب است. داریوش بزرگ، دوتن از همدستان در پشت سرش، زیر پایش گئوماته مغ و در برابرش نگاره 9 تن شورشی که دستانشان از پشت بسته شده و ریسمان به گردنشان است و نیز نگاره اسرارآمیز دایره بالدار که نزدیک به یک سال است من سخت در پی یافتن رازهای آن هستم.

خود دیواره ای که این سنگنبشه بر آن تراشیده شده و همچنین سنگهای بزرگ پیرامون آن بسیار گیرا است. این دیواره بزرگ چنان است که اگر از دور به سنگنبشته بنگریم آنرا کوچک می بینیم اما چنانچه به پای دیواره برویم سنگنبشته را بزرگ و با شکوه می شوند.

به دید ما مردمان روزگار کنونی نمایش پیکره ها و سنگنبشته پیرامون آن بر روی دیواره همچون نمایشی بر روی پرده سینماست. انگار آن ایرانیان کهن می خواستند برای هزاران سال پیروزی های خود را برای کسانیکه به بغستان می آمدند، بر روی این پرده سینما نمایش دهند. اگر از کنار آبگیر پای کوه بیستون یا از راه کهن به سنگنبشته بنگرید، نخست چشمانتان به شکوه و بزرگی دیواره ای که این سنگنبشته برآن است، خیره خواهد شد سپس خود سنگنبشته را درخواهید یافت! بلندی و پهنای این دیواره و سنگهای پیرامون آن چنان است که بسا آدمی می خواهد که بیشتر به خود دیواره و سنگهای سترگ بنگرد تا پیکره های تراشیده برآن. داریوش این سنگنبشته و سخن خود را به دیواره بغستان سپرد و این دیواره در آرامش و سکوت خود آنرا هزاران سال در سینه خود نهان و پاس داشت.

برهمین پایه است آن نویسندگان، تاریخ نویسان، جغرافیا نویسان و گردشگرانی که بیستون را از نزدیک دیدند، بیشتر از خود دیواره برای ما سخن گفتند تا سنگنبشته روی آن و برهمین پایه، آنها در بزرگی و شکوه دیواره پیکره ها را چنان ریز و ظریف می دیدند که به خوبی نمی توانستند دریابند که ماجرا چیست. یکی با اینکه پیکره ها همگی مرد هستند و ریشدار، اما نوشت که بر روی دیواره پیکره زنی دیده می شود که یکصد سرباز دورش را گرفته اند، یکی دیگر آنها را مسیح و حواریانش پنداشت دیگری آنان را استاد و دانش آموز خواند و کمانی را که در دست داریوش است، حتماً چوب استاد پنداشت!

دیواره خود گواه تاریخ پرفراز و نشیب این سرزمین بوده است چرا که دشت زیبای روبروی آن که به احتمال بسیار همان نیسایه باستانی است رویدادهایی سرنوشت ساز رخ داده است. در دل خود کوه بیستون غارهایی دیده می شوند که باستان شناسان مانده هایی از زندگی مردمان بسیار کهن را در آن یافته اند. برخی از سنگهای تراشیده بدست مردمان دوران نوسنگی را که مردمان غارنشین کوه بیستون روزگاری آنها بجای چاقو یا برای شکار بکار می بردند، می توان در موزه ایران باستان دید.  

رود گاماسیاب (گاماسپه) که در همین دشت جاری است و نیز آبگیر پای کوه و همچنین فراخی دشت خود از دیگر چیزهایی بود که مردمان را به آن سو می کشاند. آرام آرام که شهرهای میان رودان بنیان گذاری گشت، راه رفت و آمد مردم شرق با میان رودان از درون این دشت و پای دیواره بنیانگذاری گشت. از آنرو بود که برپایی یادمانهایی چون سنگنبشته آنوبانینی که نمایانگر نفوذ باورهای میان رودان بود، در کنار راه کهن آغاز گشت.

سده ها پس از آن بود که رگه هایی از مردمان نژاد آریا سرزمینی آمدند که در تاریخ «ماد» نامیده شد. آنها خود را به این دشت رساندند و این کوه زیبا را نیز در این سرزمین دیدند. پس خان و مان خود را در این سرزمین و نیز آن دشتهای سرسبز آن برپا ساختند. چنین بود که زبانهایی نوین از خانواده زبانهای ایرانی در آن دشتها پراکنده گشت که ما تنها از چند واژه از آن آگاهی داریم. نامهایی چون دیااکو (نامی که به گمان رودیگر اشمیت، واژه ایرانی *Dahyu-ka- را بازتاب می دهد) در میان مردانی ماجراجو که نمی توانستند تاب یورش آشوریان بیگانه را به این سرزمین داشته باشند پدیدار گشت. از نام «بیت باگای  Bit-Bagaya» نیز که شاید همان بغستان باشد در نوشته های آشوریان یاد شده است که یکی از جایگاهها و پناهگاه این مردمان جوان بود. جایگاهی که برای آشوریان دردسر می آفرید و آنها بارها و بارها به آنجا یورش بردند.

نامهای ایرانی زبان در آن دشتهای پراکنده گشت و چنین بود که واژگانی چون Bagdatu ، اریارما، Ni-šá-a-a ، parna (*farna مادی) و... چون ستارگانی در نوشته های آشوریان، پدیدار شد.

از آن پس که کشمکش میان مردم فلات ایران با مردمان میان رودان بالاگرفت و بزرگترین کشمکش ها بر سر کنترل راههای بازرگانی و بویژه شاهراه کهن بود که از میان دشتهای سرسبز و پربار سرزمین ماد می گذشت. دیواره بغستان گذر و کشمکش آن ایرانیان نخستین و آشوریان را دید. اندکی پس از آن، مردان جوان ایرانی نیرومند شدند و سازمان سیاسی خود را در دژهایی پایه گذاری نمودند. آنگاه چون همگی در شهر هگمتانه hamgmatāna گردآمدند و سازمانی یکپارچه را برپا ساختند، به سوی آشوریان شتافتند و آنها را به نبرد خواستند.

دیواره آرایش نظامی سواران ایرانی تبار را دید و گواه بود که چگونه آنها را دشت فراروی خود را اردوگاه سربازانشان نمودند. هنگامیکه ما از پای دیواره به دشت می نگریستیم دانستیم که این دشت زیبا با پردیسی که داشت یکی از بهترین جایگاهها برای برپایی یک پایگاه و اردوگاه سپاهیان ایرانی بوده است. از راه کهن جلوی دیواره بود که سربازان ایرانی بسوی غرب می رفتند و می جنگیدند. به احتمال بسیار مادها ارتش خود را از اینجا گذر دادند تا بسوی نینوا بشتابند.

در همان روزگار بود که فرزندی ایرانی و از تبار پارسها که کودکی خود را در میان مادها می گذراند، در دشتهای این سرزمین و همراه دوستان مادی خود به این دشتها آمد. او همان کوروش بزرگ بود که به باور من گرچه نوشته های کسی چون گزنفون درباره زندگی او با اسطوره ها و خیال درآمیخته است، اما کودکی و نوجوانی خود را در میان مادها گذراند و بایسته است درباره نوشته های گزنوفون پژوهشی ژرف انجام پذیرد.

گزنفون در جایی از کتاب ارزشمند خود از زبان کمبوجیه پدر کوروش بزرگ سواره نظام مادها را ستود. سواره نظامی که در همان دشتها می تاخت. درهر حال کوروش دوران ورزیدگی و انجام ورزشهای رزمی خود را درسرزمین مادها گذراند آنچنانکه:

«به ورزشهای سخت مانند پریدن برگرده اسب،پرتاب نیزه، تیراندازی از روی اسب درحال تاخت و چنین مسابقه هایی مشغول بود...»

همان ورزشهایی که داریوش بزرگ هم در سنگنبشته آرامگاهش (DNb) به انجام آنها می نازد. گزنفون در جایی نخستین برنامه شکار کوروش را در سرزمین ماد برای ما می گوید. خرس، شیر، گراز و پلنگ که مادهای همراه کوروش به او هشدار دادند که به آنها نزدیک نشود، تا چندی پیش در همین دشتهای ماد و همچنین کوههای پشت بیستون پراکنده بودند. به احتمال بسیار کوروش بزرگ از همان روزگار نوجوانی و به همراه دسته های نظامی مادها در این سرزمین به گردش می پرداخت و شاید او کوه بزرگ بیستون را از همان روزگار نوجوانی دیده بود. آیا او هنگام لشکرکشی به بابل ارتش خود را از جلوی دیواره بغستان گذر داده بود؟

پسان تر که داریوش، گئوماته را از میان برداشت برآن شد تا سخن خود را بر این دیواره بسپارد و این دیواره سخن او را به امانت گرفت و پس از هزاران سال آن پیام را به ما پیشکش کرد.

بغستان هزاران سال در کنار تاریخ و فرهنگ این سرزمین زیست. دیواره باشکوه آن گواه فراز و نشیب مادها، هخامنشیان، یونانیان، پارتها و ساسانیان، یورش تازیان، برآمدن خلیفه های اموی و عباسی، برپایی دولتهای ایرانی، یورش مغولان و تیموریان و... بود. این دیواره روزگار شادی و غم ایرانیان را دید و در کنار آنان ماند. چنانچه در میان داستانهای دلکش آنها جایگاهی ویژه داشت و در داستانهایی چون خسرو و شیرین و فرهاد و شیرین آرام بخش دلهای مردم این سرزمین گشت.

دیواره نماد سربلندی و سرافرازی فرهنگ و تمدن این سرزمین بود. زمانی نادر شاه افشار بر تپه ای در شرق این دیواره که هم اکنون روستای نادر آباد بر فراز آن است، دژی نظامی برپا ساخت و توپهای خود را بسوی غرب نشانه گرفت تا به بیگانگان عثمانی این پیام را بدهد که اگر دست از پا خطا کنند و به این سرزمین بیایند، همین توپها آنها را تارومار خواهد ساخت.

پایانی ترین رویدادی که این دیواره به خود دید یورش و تجاوز ارتش بعثی عراق به این سرزمین بود. این دیواره می دید که چگونه هواپیماهای جنگی بعثی شهرها و روستاهای این سرزمین را بمباران می کنند و بارها روستاها و پادگان نظامی در برابر این دیواره بدست آن هواپیماها بمباران شدند. عملیات به یاد ماندنی مرصاد آخرین پاسخ دندان شکن مردم سلحشور این سرزمین به بیگانگانی بود که خواب دسترسی به ایران را داشتند و این عملیات در 40 کیلومتری این دیواره بود.

نماد و سربلندی این دیواره از آنجا پیداست که شبی هواپیمایی بعثی بمبی را بر کوه بیستون انداخت که صدایی بسیار هراسناک مردم آن منطقه را ترساند، اما روز بعد هنگامی که مردم به جستجوی جای برخورد بمب با کوه رفتند دیدند که تنها چند سنگ تکه تکه شده و پراکنده شده است. انگار نه انگار که بمبی به این کوه خورده زیرا بغستان و دیواره آن پایدار و سترگ به شکوه تاریخ و فرهنگ این سرزمین می نگریست.

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
پگاه اریان (وبلاگ سارا صولتی) جمعه 7 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:37 ق.ظ http://tarmita.blogfa.com

وبلاگتون زیباست و مطالبش خواندنی...
در ضمن خوشحال میشیم قدم رنجه کنید و آغاز رمان هجده هزار صفحه ای سی جی ام: ویگو مورتنسن نوشته سارا صولتی را مطالعه کنید. این براستی باعث افتخار ماست که "شما" هم آن را بخوانید.

بهزاد جمعه 7 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:00 ب.ظ

درود بر ا. پریان
بسیار زیبا و موشکافانه می نویسید.

دوست عزیزم
شما بسیار لطف دارید. من برای شما ایران دوست فرهیخته آرزوی موفقیت دارم و اینکه شما نوشته های این حقیر را دنبال می کنید نشان از عشق شما و علاقه ای بسیار به تاریخ و فرهنگ و گذشته این سرزمین همیشه جاویدمان است.
با سپاس فراوان از شما
ا. پریان

الوند چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:08 ب.ظ http://alvandkooh.blogfa.com

سلام.خسته نباشید.به خاطر داشتن این وبلاگ خوب به شما تبریک میگم.پاینده باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد