آسمانه ایران کهن The Heaven of Ancient Iran

پژوهشهای ایران باستان و زبانهای کهن On the ancient Persians civilization and old Iranian languages

آسمانه ایران کهن The Heaven of Ancient Iran

پژوهشهای ایران باستان و زبانهای کهن On the ancient Persians civilization and old Iranian languages

بیستون: سنگنبشته داریوش بزرگ- بخش دوم

اگر از راه سراشیبی که از پای پیکره های گودرز و مهرداد به سوی سنگنبشته داریوش پیوسته است بالا بروید سنگهای بسیار بزرگی را می بینید که پراکنده و در گوشه و کنار دیده می شوند. بی گمان این سنگها بدست همان کارگرانی که سنگنبشته داریوش بزرگ را تراشیدند، از کوه کنده شده و از پای دیواره دور شده اند.

دیواره سنگنبشته داریوش بزرگ بی گمان بهترین جا برای نمایش پیروزی های او بود. زیرا در هیچ جایی از شاهراه کهن و در سرزمین ماد چنین دیواره ای را نمی توان یافت که در نزدیک راه بوده باشد. در سراسر راه کهن اگر به کوهها و خود بخشهای دیگر کوه بیستون بنگرید، دیواره های سنگی بر فراز شیبهایی هستند که فاصله ای دراز را از جاده درست کرده اند. بهتر بگویم یا دیواره ای به این بزرگی نیست یا اگر هم بوده باشد برای رسیدن به آن یا دیدن یادمانی بر روی آن باید راهی دراز را از جاده تا پای دیواره پیمود که این راه دراز خود باعث می شود که اگر یادمانی بر دیواره کنده شود به آسانی از جاده دیده نشود.

ما از راهی که به پای دیواره می رسد رسیدیم و به پای پلکانی آهنی رسیدیم که به تازگی برای دسترسی به خود سنگنبشته ها زده اند. سالها پیش از آنکه این پلکان را زده بودند نیز یکبار به آنجا رفته بودم در پایین ترین نقطه شکاف کوه که راه سراشیبی پایان می یابد و درست در پای دیواره سمت راست، غاری هست که دهانه بسیار باریکی داشته و زمانی چندین اثر از روزگار بسیار کهن از آن یافت شده است. اکنون این غار پشت پلکان آهنی پنهان شده و مردمی که به دیدار سنگنبشته می روند آنرا نمی بینند. می توان پنداشت که این غار یکی از جایگاههایی بوده که آن کارگران نیز با آن سروکار داشتند یا استراحت گاه آنان بوده است.

 

 

 

به پای دیواره سنگنبشته که رسیدیم دیدیم که درب پلکان را بسته اند و نمی توان از آن بالا رفت. با یکی از راهنمایانی که در آنجا بودم صحبت کردم و به ما گفتند که روزی دیگر می توان کلید را آورد و درب پلکان را باز کرد و بالا رفت و شوربختانه از آن پلکان نتوانستم بالا بروم و از خود نوشته های میخی عکس بگیرم. اما از آنان قول گرفتم که اگر زمانی دست داد و ما دوباره سفری به بیستون داشتیم با هماهنگی آنها درب باز شده و بالا برویم.

 

 

اما اگر آنجا باشید می توانید بدانید که کسی مانند سرهنری راولینسن چه کشید و چگونه خود را به نوشته ها رساند. اگر خاطرات او را بخوانید خواهید دانست که او چه کار بزرگی کرد. او در سال 1835 در حالیکه این امکانات کنونی نبود با اشتیاق بسیار به بیستون آمد در گام نخست چند نردبان بزرگ برداشت و از آنها بالا رفت. من که دیواره سنگنبشته را دیدم دریافتم که او چگونه نردبانها را گذاشت و بالا رفت.

او یک نردبان به دیواره پایینی و یک نردبان به دیواره بالایی تکیه داد سپس برفراز آخرین پله نردبان ایستاد و خود را به سنگها چسباند و با دست راست قلم و در دست چپش دفتری بود که از نویسه ها رونویسی می کرد.خود تصور کنید که چه کار بسیار خطرناکی را او انجام داد و اگر یکی از نردبانها می لغزید چه می شد؟

 

در پایین سنگنبشته بیستون دیواره های پلکانی به خوبی دیده می شوند که راولینسن نردبانها را بر آنها گذاشت.

 

دیواره هموار پای سنگنبشته داریوش

بار دوم که او در سال 1848 پس از جنگ در افغانستان به بیستون برگشت کارش از این هم بسیار ترسناک تر بود. در بار نخست که او با نردبان سروکار داشت توانست سنگنبشته های بخش پایین را بخواند اما اینبار باید برای نسخه برداری از دیگر نویسه های باقیمانده در بخش بالایی سنگنبشته ها در هوا و از یک طناب آویزان می شد. می توان پنداشت که اگر طناب به دور گردنش می پیچید یا طناب می برید با کسی که خود را به دار آویخته یا خودکشی کند هیچ فرقی نداشت!

کار او بسیار چشمگیر بود. نسخه پارسی باستان که درست زیر پیکره هاست در سال 1846 و نسخه بابلی در سال 1851 منتشر شد و آنگاه بود که اندیشمندان دانستند که چه گنجینه ای از تاریخ و زبان کهن ایرانی و نیز کلید شرقشناسی، در اینجا آرمیده است. کاری که راولینسن کرد چراغی را برای خوانش سندها و یافته های میان رودان و نیز خوزستان گشود. از آن پس راز نوشته های میخی و اسطوره های بابلیان، آشوریان، سومریان و خوزستانیان گشوده شده و به راستی که سنگنبشته بیستون مادر و چراغ شرقشناسی است.

 در شکاف کوه و در میان آرامش و از پای دیواره به سنگنبشته نگریستیم. داریوش دستانش را بلند کرده گویی که هم به ما بازدیدکنندگان که در پایین ایستاده بودیم درود می دهد و هم به دایره بالداری که فراروی او در آسمان بالهایش را گشوده است. پیکره ای که در درون دایره بالدار است نیز پاسخ داریوش بزرگ را داده دست راست خود را بلند کرده و حلقه ای در دست چپش است انگار که می خواهد آنرا به داریوش پیشکش دهد. او کلاهی به سبک اکدی بر سر داشته و بر کلاهش ستاره ای هشت پر درون دایره ای کوچک دیده می شود که نزد مردم میان رودان نمادی از شاماش خدای خورشید بود.

 

 

تاکنون 8 جستار را برای بازشناسی بیشتر این نگاره دایره بالدار در تارنمایم آورده ام و آرزو دارم که بتوانم موضوع شناخت دایره بالدار را به سرانجامی برسانم. اما آنچه که درباره این نگاره دایره بالدار با دانسته های ناقصم می توانم بگویم این است که نمایش این دایره سراسر با اندیشه های خورشید و پیروزی روشنایی با تاریکی و بدی پیوسته است.

نمایش دایره دایره بالدار پیشینه ای بسیار کهن داشت و خاستگاه هنری آن مصر باستان بود. در آنجا او نماد هوروس خدای آسمان و خورشید بود که با ست نماد تاریکی و بدی مصری جنگید و پادشاهی مصر را از چنگ او رها ساخت. این نگاره در نیمه نخست هزاره دوم پیش از میلاد در میان داد و ستد هتیت ها، هیکسوسها و میتانی ها به میان آنها راه یافت و در آنجا آشکارا نماد خودشید و شکوه پادشاهی هتیت ها و نیز یکی از نمادهای خدای جنگ و پیروزی هتیت ها و میتانیان بود. سپس این دایره را در میان بابلیان می بینیم که نماد شاماش خدای خورشید بود و سرانجام آشوریان آنرا نماد آشور خدای جنگ و پدر خدایان خود ساختند که او نیز سراسر انگاره ای خورشیدی بود.

پس این دایره در پیوند آشکار با اندیشه های خورشید است. چرا که همه عناصری که در این نگاره دیده شده در خود پیامی از این اندیشه را دارند. بالهای گشوده، ستاره هشت پر، کمان، خود دایره و... همگی نمادهای خورشید هستند. امیدوارم که در این باره جستارهایم را بنگارم. شیوه هنری نمایش دایره بالدار در بیستون، اکدی است. در آشور بود که پیکره مردی را به دایره بالدار افزودند. نگاره دایره بالدار بیستون از آنجا مهم است که نخستین نگاه دایره بالدار شناخته شده در میان ایرانیان باستان است. اگر چه مهری که در پاسارگاد یافت شده و در آن دایره بالدار دیده می شود شاید به زمان کوروش بزرگ تعلق داشته باشد.

 

بازم از کیفیت بد عکسها پوزش می خواهم

 

بایسته است در اینجا سخنی نیز درباره پیوند این دایره با باورهای ایرانی و دین زرتشت بگویم. برخی آنرا «فروهر» نامیده آنرا با باورهای ایرانی و زرتشتی درباره اندیشه «فر» یکی می دانند یا نمادهای زرتشتی را در آن جستجو نموده و نوشته های زامیادیشت را درباره آن می آوردند. به باور  من این پژوهشها اگر ژرف و فراگیر باشد نیک است. بایسته است در این پژوهش درباره اندیشه خورنه xwareneh کندوکاو کرد و پیوند آنرا با اندیشه فر حتی از دید زبانشناسی بررسی نمود.

اما تنها این کافی نیست. زیرا باید بسیار با احتیاط برخورد نمود و پژوهشهایی بسیار فراتر از اندیشه های زرتشتی نیز درباره آن انجام داد. چرا که در نوشته های هخامنشیان هیچ نوشته ای نیست که بدانیم آنان این نگاره را چه نامیده یا چه می پنداشتند. هرچند نامهای بسیاری از آن ایرانیان می دانیم که با «فرنه» (farna) در پیوند است مانند فرنکه، فرناسپ، فرناباز و...

اما از دید من از آنجا که نمایش دیگر دایره ها در تمدنهای پیش از هخامنشیان با باورها و اساطیر مردم آن تمدنها در پیوند بوده نمایش دایره بالدار هخامنشی نیز نزد ایرانیان باستان با باورهای ایرانی و زرتشتی می توانست در پیوند باشد. بسیار دور است در نگاره ای چون نقش رستم که پیکره شاه هخامنشی درست بر فراز آرامگاه خود او تراشیده شده چنانچه در برابرش آتشدانی است و بر فراز او همین دایره بالدار و نیز ماه دیده شده و شاه در حال نیایش است، این دایره بالدار با باور آنان در پیوند نبوده باشد. آنهم در کنار آرامگاه آنان که باید برای شادی روح آنان آیین های گوناگونی را بجا آورد.

در خود نگاه دایره بالدار بیستون نبر پیامی آیینی را می بینیم. اینکه داریوش دستانش را بسوی او بالا آورده و پیکره درون آن نیز پاسخ او را می دهد آنهم بر فراز سر دستگیر شدگان، و اینکه در سراسر سنگنبشته میخی او سپاسگذار اهورامزداست، نباید آنرا تنها نمایش نیرومندی پادشاهی چون او، یا تنها نمادی ملی دانست. چرا که نمادهای ملی کهن نیز در سراسر تمدنها، برگرفته از باورها و آیین های مردمان بوده و پادشاهان شاهی خود را برگرفته از نیروهای فرازمینی می دانستند.

نیز باید بگویم که با آنکه داریوش کارهایش را به خواست اهورامزدا می داد و گفت که اوست پادشاهی را به او داده است، اما به باور من دایره بالدار نشان اهورامزدا و نمایانگر او نیست. دور است اهورامزدا که خود داریوش او را آفریننده زمین و آسمان و شادی برای مردم دانسته و خدای یگانه آیین زرتشت است، در چهره یک مرد نمایان شده آنهم درست همانند خود شاه یا هخامنشیان نمادی را که نزد مردمان دیگر نماد خدایان دیگر بوده نشان خدای یگانه خود بدانند. نمایش دایره بالدار نزد ایرانیان باستان می توانست نمایانگر نماد و نشانی بر نیروی اهورامزدا در پیروزی بر تاریکی و نه خود اهورامزدا بوده باشد که نماد آن خورشید بود و زرتشت نیز در گاتها آنرا چشم اهورامزدا نامیده است.

نمایش داریوش و نگاره دایره بالدار در بیستون چنان است که بامدادان و هنگام برآمدن خورشید، او به خورشید درود می فرستد همچنانکه او به دایره بالدار نیز درود فرستاده است.

 

 

 

 

 

 

 

بخش سوم رو به زودی در بخش دیگه می نویسم

نظرات 2 + ارسال نظر
آرزو رضایی جمعه 31 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:19 ب.ظ http://minoyekherad_iran.persianblog.ir/

درود
دوست عزیزم
جستار قبلی را نصفه خوانده بودم .
با خواندن نوشته هایتان گمان می کنم پای در صخره ها گذاشته ام و در تاریخ سفر کرده ام . امیدوارم در سفر بعدی بتوانید خطهای میخی را هم از نزدیک ببینید .
شاد باشید
بدرود

آنتی پورپیرار شنبه 1 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:14 ب.ظ http://naria2.blogfa.com

درود بر دوست عزیزم جناب ا . پریان

نوشتار شما را بطور کامل خواندم. بسیار جالب و گیرا بود و نکات ارزشمندی را از آن بهره برداری نمودم. برای شما آرزوی توفیق روز افزون دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد