آسمانه ایران کهن The Heaven of Ancient Iran

پژوهشهای ایران باستان و زبانهای کهن On the ancient Persians civilization and old Iranian languages

آسمانه ایران کهن The Heaven of Ancient Iran

پژوهشهای ایران باستان و زبانهای کهن On the ancient Persians civilization and old Iranian languages

ایران و آریا

«زبانهای ایرانی» گروهی از زبانهای هم خانواده هستند که از یک زبان دیرین زاده شده که اکنون آنرا « ایرانی کهن» نامند. زبان ایرانی کهن خود زاده زبانی بود که آنرا اکنون «هندوآریایی» گویند. نام زبانی که در روزگار کهن به آن سخن گفته شده و آنرا اکنون ایرانی کهن می نامیم پیدا نیست و حتی یک واژه از آن برجای نمانده است. اما برای این ایرانی کهن و زبانهای ایرانی گویند که این خانواده از زبانها در پهنه گسترده ای سخن گفته شده که هم اکنون دارای فرهنگ ایرانی و زبانهای هم خانواده ایرانی بوده و دربرگیرنده سرزمین های ایران، افغانستان، تاجیکستان، بخشهایی دیگر از آسیای میانه، بخشی از هندوستان و پاکستان، بخشهای کردنشین عراق، ترکیه و سوریه، سرزمینهای آنسوی ارس و قفقاز است.

واژه ایران (Iran) که از سوی جهانیان و از نخستین دهه های سده های بیستم میلادی بجای «پرشیا» (Persia) بکار رفت در زبان پارسی میانه ērān خوانده شده و با واژه پارسی باستان ariya و اوستایی airya هم خانواده است. در سنگنبشته های پارسی میانه در زمان ساسانیان، شاهان آن روزگار خود را چنین می خواندند:

šāhān šāh ērān ud anērān

در اینجا می بینیم که نام ērān دربرابر anērān آورده شده است. اما ērān و anērān کجا بودند و ساسانیان درباره آنها چگونه می پنداشتند؟ اگر به سنگنبشته شاپور یکم در کعبه زرتشت (ŠZK) بنگریم درمی یابیم که درفهرست شهرها و کشورهای در فرمان، نامی از ērān یا anērān نیست:

«... فرمانروایم و دارم شهر پارس، پارت، خوزستان، میشان، آسورستان، نودشرگان، ارابیه، آذربایجان، ارمنستان، ورجان، سیگان، اران، بلاسگان تا کوه کاپ و الانان...»

اما اگر سخنان شاپور را در آن سنگنبشته پیگیری کنیم، چنین می خوانیم:

«...سزار گردیانوس از همه روم، گوت و شهر ژرمن ها، نیرو گردکرد و به آسورستان برای ایرانشهر ][ērānšahr و ما آمد و در مرز اسورستان در مشیگ پادرزم و رزمی بزرگ بود...»

پس اسورستان جز ایرانشهر بود و دراینجا درمی یابیم که فهرست سرزمین های در فرمان شاپور یکم که در بالا آورده شد (پارس، پارت، خوزستان و...) همگی جز سرزمینی بودند که در زبان پارسی میانه ērān نامیده شده و سرزمینهای بیرون آن  anērān خوانده می شد.

«...شهرستان کوبستریه با همه پیرامون آن، شهرستان سباستیه با همه پیرامون آن، شهرستان بیرت با همه پیرامون آن... همگی سی و شش ]شهرستان[ و مردم شهر روم و نیز انیران [anērān] دستگیر و آواره و کوچانده شدند، اندر ایرانشهر][ērānšahr اندر پارس، پارت، خوزستان...»

پسان تر «کرتیر» موبد بزرگ ساسانیان نیز در همان کعبه زرتشت چنین نوشت:

«... و نیز من آتشکده ها و مغمردانان اندر شهر ایران [andar šahr Ī ērān] را که در انیران شهر [anērān šahr] بودند، تاجاییکه اسب و مرد شاهنشاه می رسید شهرستان انتاکیه و شهر سوریه و آنچه پیرامون سوریه است، ترسوس و شهر لیکیلیه...»

از سخنان ساسانیان در می یابیم که شهر و کشورهایی که مردمان آن به زبان ایرانی سخن گفته و همچنین دارای فرهنگن ایرانی بوده و نیز کشورهایی که فرمان شاه ایران را پذیرفته بودند ērān و شهرها و کشورهایی که با ایرانیان جنگیده یا در فرمان آنان نبودند anērān خوانده می شدند.

پس آنچه که در روزگار ساسانیان برای ایرانی خواندن سرزمینی مهم بود، داشتن فرهنگ و زبان ایرانی و همچنین پذیرفتن فرمانبرداری از ایرانیان بود، چنانچه در فهرست شهرهای در فرمان شاپور یکم در کعبه زرتشت، ارمنستان arman جز ērān شمرده شده اما در سنگنبشته نرسی در پایکولی چنین می خوانیم:

«... سپس از شاهزادگان و خراج بد، بزرگان و آزادان فرستاده ای سوی ما آمد که شاهنشاه به کرفگی از ارمنستان به سوی ایرانشهر رهسپار شود...»

و در آن روزگار کشمکش بر سر برتخت نشینی میان نرسی که در ارمنستان بود و بهرام سوم شاه ایرانشهر پابرجا بود.   از سویی دیگر سنگنبشته های بسیاری از ساسانیان، همچون سنگنبشته های هخامنشیان چند زبانه بوده و سخنان پارسی میانه ساسانیان به زبان های پارتی و یونانی برگردانده شده اند. «شاهنشاه ایران و انیران» به زبانهای پارتی ویونانی چنین نوشته شده اند:

šāhān šah aryān ud anaryān

BAΣΙΛEΩΣ BAΣΙΛEΩN AΡΙANΩN

هم در نسخه پارتی و هم در یونانی پیوند aryān  و arianon با arya آشکارتر می شود. هرچه که به گذشته می رویم نام آریا را بر ایرانی زبانان آشکارتر می بینیم. همچنین با این برگشت به گذشته ویژگی بار نژادی و زبانی آریا را بهتر در می یابیم. چنانچه استرابون که همزمان با روزگار اشکانیان می زیست سخن از سرزمینی به میان می آورد که «آریانا» (ariana) نام داشت و می گوید:

« ariana به پارس، ماد و سرزمینهای شمالی بلخ و سغد گفته می شود، زیرا همه این مردم نزدیک به یک زبان دارند» (استرابون X.11.8 )

در جایی دیگر نیز استرابون می گوید که مادها و پارسها به آسانی زبان یکدیگر را می دانند. پس در روزگار گذشته تر ایران یا آریا بر مردمانی گفته می شد که به زبانهای ایرانی سخن می گفتند و این زبانهای هم خانواده بود که زمینه را برای یکپارچگی و سازمان دادن کشوری بنام ایران را فراهم ساخت.

شوربختانه نوشته های روزگار اشکانیان بسیار اندکند. اما برخی یافته های پراکنده در نامهای بدست آمده مانند سندهای یافت شده در نسا کاربرد نام arya را در زبان پارتی نمایش می دهد. نامهاییaryabām مانند، aryabarzan، aryabunak، aryabōžan و... در میان این نوشته ها دیده می شوند که نشان از کاربرد نام arya در زمان پارتها است. نیز روی یکی از سکه های گودرز اشکانی نیز به یونانی «شاهنشاه آریانا» نوشته شده است.

دنباله واژه آریا را تا روزگار هخامنشیان و پیش از آن پی می گیریم. کهن ترین سندهایی که در آنها واژه آریا دیده می شوند، در سه زبان ودایی، اوستایی، و پارسی باستان می توان یافت. در ریگ ودا این واژه ā'rya ، سرودهای اوستایی airya و در زبان پارسی باستان در سه سنگنبشته روزگار هخامنشیان ariya است. در هر سه زبان این واژه ها نامی است که سرایندگان یا نویسندگان به آن زبانها خود، مردمان و نژاد خود را به آن نامیده اند.

از آنجا که زبانهای اوستایی و پارسی باستان در گروه زبانهای ایرانی بوده و از زبان ایرانی کهن زاده شده بودند، می توان دریافت که دو واژه airya و ariya زاده واژه ای در زبان ایرانی کهن بودندکه بازسازی آن با کاربرد دانش زبانشناسی *arya بود که این واژه دیرین خود برادر واژه هندوآریایی ā'rya بوده است.

در روزگار ساسانیان واژه های ērān و ērānšahr را دیدیم. پس می توانیم دریابیم که پیشینه «ایرانشهر» سرانجام به واژه ایرانی کهن *aryānām xšaθra رسیده که معنی آن «پادشاهی آریاها» بوده و شاید در پارسی باستان *ariyānām xšaθra خوانده می شد.

آیا «پادشاهی آریاها» نام یک کشور با مرزهای جغرافیایی و سیاسی بود یا نامی بود که تنها نمایانگر نژاد و تبار گروهی مردمان با زبانهای هم خانواده و فرهنگی و باورهای یکسان بود؟

در سنگنبشته ها یا سندهای روزگار هخامنشیان نمی بینیم که شاهان هخامنشی خود را چون شاهان ساسانی و به زبان پارسی باستان «شاه آریاها» یا نامی مانند آن نامیده باشند. نیز اگر به فهرست سرزمینهای درفرمان سنگنبشته های هخامنشیان در جایی مانند بیستون بنگریم در آنها جایی بنام سرزمین «آریایی» نمی بینیم. در فهرست نامهای کشورهایی که در فرمان هخامنشیان بودند نامهایی مانند پارس، خوزستان، آشور، ماد، پارت، زرنک و... را می بینیم که بخشی از آنها مانند ماد و پارس یا کشورهای شرقی در فرمان، مردمانی را دربرمی گرفت که مردمان آن به زبانهای ایرانی سخن می گفتند.

اما در سه سند هخامنشی DNa (بند2)،DSe (بند2) و XPh (بند2) داریوش و خشایارشا خود را چنین خوانده اند:

«...هخامنشی، پارسی، پسر پارسی، آریایی [ariyā]، از تبار آریایی [ariyačiça]»

شاه هخامنشی خود را نخست هخامنشی، دوم پارسی و سپس از تبار آریایی می خواند. نام پارس در میان فهرست سیاسی کشورهای درفرمان در کنار کشورهای دیگر به چشم می خورد. اما تبار آریایی آشکارا بار نژادی، فرهنگی و گروه زبانهای ایرانی را نمایان ساخته و دربرگیرنده گستره ای بزرگتر مرزهای پارس بود.

بار فرهنگی و نژادی آریا نیز در سنگنبشته های هخامنشی آشکار است. در نسخه ایلامی سنگنبشته بیستون در 2 جا (DB 62) آریاها کسانی هستند که خدایشان اهورامزدا است. اهورامزدا «خدای آریاها» خوانده شده است. در بخشی دیگر از همان سنگنبشته آشکارا از زبانی سخن گفته شده که «آریایی» نام داشته است. در بند 70 سنگنبشته بیستون سخن از زبانی بنام «آریایی» است:

«داریوش پادشاه می گوید: بخواست اهورامزدا این است نوشته ای که من برساختم علاوه بر این به آریایی بود و در روی لوح های گلین و روی چرم تصنیف شده بود. علاوه بر این پیکره ام را نیز برساختم. علاوه براین نسب نامه ام را نیز برساختم...

θātiy dārayavauš xšāyaθiya vašnā auramazdāha i(ya)m dipimaiy ty(ām) adam akunavam patišam ariyā āha utā pavast āyā utā carmā graθitā āha patišamaiy patikaram akunavam patišam uvadām…

آیا داریوش بزرگ سخن از زبانهای ایرانی دارد که در پهنه گسترده ای از مردمان آریایی آن زمان سخن گفته شده به احتمال بسیار همگی آریاها زبانهای یکدیگر را به آسانی می فهمیدند و او همه آنها را یکجا «آریایی» نامیده یا اینکه در پشت ابرهای تیره ای که ما آنسوی آنرا نمی بینیم، زبانی بنام «آریایی» نماینده همه زبانهای ایرانی بوده و در میان آریاها پراکنده بود و ما از آن آگاه نیستیم؟

شگفت انگیز است هنگامیکه گروهی از درباریان مادها به سرکردگی «هارپاگ» برای سرنگونی «آستیاگس» پادشاه ماد دسیسه چیدند، نامه هایی میان آنها و کوروش بزرگ که در آن روزگار فرمانروای استان پارس بود، نوشته و فرستاده شد که هرودوت نیز بگونه ای از آنها یاد نموده است. آیا در آن روزگار مادها و پارسها به همین زبان آریایی به هم نامه نوشتند یا اینکه نامه ها به زبانهای یکدیگر بود که به آسانی هردو مردم ماد و پارس آنرا می فهمیدند؟

هرودوت خود می گوید که درگذشته مادها را arioi می نامیدند (کتاب یکم، بند1). به نوشته او یکی از قبیله های مادها arizantoi نام داشت که آشکار است از واژه ای مادی یا *aryazantu (دارنده دودمان آریایی) برگرفته شده است.

در نوشته های کلاسیک یونانیان درباره ایرانیان باستان، نامهای بسیاری را می بینیم که در پیوند با واژه آریا است. نام ariabazos از فرمانداران آنتیوخوس سوم (سده سوم و دوم پ.م) آشکارا است که همان *ariysbāzu (دارنده نیروی بازوی آریاها) است. نام ariaspes که همان *ariyāspa (دارنده اسب آریایی) است در میان فرماندهان کوروش بزرگ و نیز در میان فرزندان اردشیر دوم هخامنشی می بینیم. در گلنوشته های یافت شده در تخت جمشید نیز، به زبان ایلامی نامهای در پیوند با آریا فراوانند: harriwukka (ایلامی) یا *ariyava(h)u پارسی به معنی «آریایی نیک» و...

در سرودهای اوستا نیز ایرانیان «مردمان آریایی» خوانده شده اند. در یشت 13، 87 «خانواده مردمان آریایی، نژاد مردم آریایی» را می بینیم که آشکارا از دیگر مردمان باز شناخته می شوند. در سرودی دیگر (وندیداد 1و3)airyanəm vaējah سرزمینی است که اهورامزدا آفرید و در نوشته های پارسی میانه ērān vēž نامیده شده است. در یشت 14 airyōšayana «آشیانه آریاها» سرزمینی است با کوههای بلند و چراگاهها و مرغزارهای فراوان که آب رودخانه های بسیاری آنرا آبیاری می ساختند. این سرزمین در شرق فلات ایران و دربردارنده مرگیانه (مرو)، هرات، سغد و خوارزم بود. airyava (یاری دهنده آریاها) نام خاندان منوچهر در فروردین یشت است. چنین نامی ما را به یاد نام ariyāramna (رامش دهنده آریاها) که نیای داریوش بزرگ بود می اندازد.

در اوستا سخنی درباره ایرانیان غربی مانند مادها یا پارسها نیست. پس یشتها هنگامی سروده شده بودند که هنوز آریاها یا ایرانیان کهن در آن روزگار به غرب فلات ایران نیامده بودند.

هرگونه برداشت از این نوشتار تنها با یاد و نوشتن نام تارنگار آسمانه ایران کهن و نیز نویسنده این نوشتار ا. پریان و لینک به آن بایسته است. هرگونه کپی برداری از این نوشتار بدون نوشتن سرچشمه های آن شایسته منش، اخلاق و ادب نویسندگی نیست.

 

سرچشمه های ما:

1-      کتیبه های هخامنشی: پیرلوکوک، ترجمه نازیلا خلخالی، زیر نظر دکتر ژاله آموزگار، نشر و پژوهش فروزان روز

2-      پارسی باستان دستور زبان، متون، واژه نامه ها: رونالد کنت، ترجمه سعید عریان، انتشارات سازمان میراث فرهنگی

3-      راهنمایی کتیبه های ایرانی میانه (پهلوی- پارتی): سعید عریان، سازمان میراث فرهنگی کشور

4-      آناهیتا: شادروان ابراهیم پورداود، دنیای کتاب

5-      تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان- قسمت اول: احسان یارشاطر، انتشارات امیرکبیر

6-      ایران باستان: حسن پیرنیا، دنیای کتاب

7-      هزاره های پرشکوه: داریوش احمدی، موسسه فرهنگی انتشاراتی گرگان

نظرات 4 + ارسال نظر
آرزو رضایی شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:34 ب.ظ http://minoyekherad_iran.persianblog.ir

درود دوست گرامی ام
از این جستار نیز مانند جستارهای پیشینتان استفاده کردم .
البته شما به یک نکته ی بسیار مهم اشاره نکردید که ایران در اوستا و به خصوص وندیداد (( ایران ویج )) خوانده و از ان به عنوان مقدس ترین سرزمین اهورامزدا نام یاد می شود . واژه ی انیران = غیر ایرانی نیز در اوستا وجود دارد و در واقع واژه ای با ریشه ی اوستاییست .
همچنین در مورد زبان ایرانیان که همگی ریشه ی اوستایی داشته باید بگویم شگفت آور نیست که زبان یکدیگر را می فهمیدند چرا که تفاوتشان تنها در حد لهجه بوده نه زبان .
مسلما یشتها ریشه ای بسیار قدیم تر از زرتشت دارند و در واقع سروده هایی بودند که در بین مردم به صورت دعا رواج داشتند و پس از زرتشت حالتی دیگر گرفتند و تدوین نهایی شدند ولی دلیلی بر این نیست آریایی ها به غرب ایران نیامده باشند چرا که در زمان این سرودها هنوز اقوام به شکلی که ما می شناسیم آشکار نبودند و دولتهای مرکزی و قدرتمند ایرانی وجود نداشت تا اقوام یکدیگر را به راحتی باز شناسند . پس روشن است به طور کلی از تمدن های آریایی غرب ایران که بسیار کوچک بودند نامی برده نشود . تمدن غرب ایران در مقابل تمدنهای عیلامی و آشوری بسیار کوچک بود .
باز هم سپاسگزار
شاد باشید
بدرود

شکسته ساز(کیوان) سه‌شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:02 ب.ظ http://shekastesaz.blogfa.com/

درود بر شما.
از آگاهی که در این زمینه دادید سپاسگزارم.یک نوشته ی پزوهشی رسا بود بی آنکه باورهای خودتون رو در اون گنجانده باشید که خوب این نوشته رو با ارزش تر می کنه برای کار پژوهش.
در بررسی های زبان شناسی،برای به دست آوردن ریشه ی زبانهایکهن آنها را از روی همانندی هایی که دارند دسته بندی می کنند.برای نمونه همانندی های بسیاری که میان زبانهای هندواروپایی هست،این راستی رو نمایان می کند که این زبانها هم ریشه هستند. در دسته بندی زبانهای ایرانی یا آریایی نیز از روی همانندی ها چنان کهدر نوشتتون بهش پرداختید دسته بندی می کنند.یکی از پایه های کار پژوهشی که به پژوهش ارزش بالایی می ده اینکه پژوهشگر جای
پرسش برای خواننده و یا دیگر پژوهشگران بگذاره و پژوهش خودش رو پایانی و یا نهایی ندونه.به ویژه درباره ی دانش زبان شناسی که یک دانش پژوهشی است.از آگاهی که دادید بار دگر سپاسگزارم.
پیروز باشید.

سالار چهارشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:53 ب.ظ http://zardusht.blogfa.com

به نام خداوند جان و خرد
به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نقش و نگار تخت جمشید قسم
که ایران همی قلب و خون من است
گرفته ز جان از وجود من است
درود بر شما هم میهن
جستار زیبایت را خواندم
شاد زیوید

بهزاد جمعه 17 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:12 ب.ظ

با درود به محضر جناب آریارمنا ( ا. پریان)
با تشکر از مقاله زیبایتان و استفاده ای که از آن حاصل آمد.
در ضمن می خواستم بدانم آیا دسترسی به ترجه کامل و فارسی کتیبه های نرسی در پایکولی و کرتیر در کعبه زرتشت دارید؟

درود بر شما دوست گرامی و سپاس از لطفتان
آری برگردان نوشته های کرتیر و نرسی را دارم و شما می توانید در فهرست سرچشمه های من که در این نوشتار آوردام نام کتابی را که نوشته سعید عریان است بیابید و در این کتاب بیشترین سنگنبشته های ساسانی آورده شده است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد